خوانش شعری از سحر امینی فر
همدلی با شاعر
«بسته ای پستی ام
مبداء
و مقصد را
اشتباه نوشته اند
هی می برند،
برمی گردانند مرا!»۱
چرا با وجود این که می دانیم متن های هنری واقعی نیستند، با آنها همدل می شویم و از آنها متاثر می گردیم؟ چرا همراه با قهرمانان یک درام عاشقانه گریه می کنیم و دل بر قهرمانان کشته شده یک فیلم جنگی می سوزانیم؟ چرا با پینوکیوی چوبی افسانه ای همراه می شویم و از روباه مکار و گربه نره بدجنس متنفر می شویم؟ چطور با یک بسته پستی همراه می شویم و غصه می خوریم که چرا او هرگز به مقصد نمی رسد؟...
هنرمندان به گونه ای آثار خود را سامان می بخشند که سری در جهان واقعی داشته باشد و سری در جهانی فراواقعی. در واقع می کوشند مخاطبان با قرار گرفتن در برزخ واقعیت و فراواقعیت، متن را یا حداقل بخشی از متن را واقعی بپندارند و با آن همدل شوند .
مخاطب خوب می داند که یک بسته پستی، موجودی زنده نیست و نمی تواند حرف بزند. چه رسد به آنکه از سرنوشت خود گله مند باشد. اما می تواند این بسته را یک استعاره فرض کند. زیرا می داند که دارد یک شعر را می خواند. قرار گرفتن در معرض قرائت یک شعر، خواننده را وادار به خوانش و تاویل می نماید. در این موقعیت، اقتدار متن وارد عمل شده است و مخاطب را در سیطره خود گرفته است. مخاطبی که خودآگاه یا ناخودآگاه ، شخصیت راوی را به جای بسته پستی می گذارد و متن را تاویل می کند. خوانش و تاویل به متن عمق معنایی می بخشد و آن را لایه مند می نماید.
***
«سحر امینی فر»، در زیر لایه رویی شعر، یک لایه فلسفی و هستی شناختی قرار داده است . آیا راوی از سرنوشت انسانی خود شکوه و شکایت نکرده است؟ آیا او موجودی به نام انسان را رها شده در عالم هستی ترسیم نکرده است؟ آیا مخاطبی که در معرض این خوانش و تاویل قرار می گیرد، از لایه اول و اداره پست، مستقیم به لایه زیرین و جهان خلقت منتقل نمی شود و متاثر نمی گردد؟ آیا او پس از قرائت این شعر، هراسان تر از پیش به هستی خویش نمی نگرد؟....
۱ـ ابرهایی که به شانه ام رسیده اند،سحر امینی فر، فصل پنجم،۱۴۰۱، ص ۴۸
شما چه نظری دارید؟